پرنده با پره بسته، نمیشه از قفس آزاد
نمیشه شب به شب خوابی، فقط کابوس وحشت دید
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
قوانین بخش نقد و معرفی کتاب | 0 | 791 | baran |
یاداشت های تلخ نویس بچه های رمانی ها | 1 | 499 | baran |
قوانین انجمن | 0 | 373 | baran |
خسته ام از نیمه ها...از نیــــــمه رفــــــتن ها... از نیــــــمه مانـــــدن ها...از جا گذاشتن ها...از جا ماندن ها...از....
رمان داستان دختری است به اسم نازنین که بعد از سالها همراه پدرش به بهانه دیدار عمو و سال نو به ابران بر می گرده…پدرش که یکی از بزرگترین کارخونه دارهاست، برای حفظ سرمایه و کارخونه اش تصمیم می گیره که دختر ش با برادرزاده اش بابک ازدواج کنه … نازنین که دختری سرزنده و شیطونه سعی می کنه زیر بار این خواسته نره. اما وقتی با تصمیم قاطع پدر مواجعه می شه، تصمیم می گیره هر طور شده تن به این ازدواج نده و زمانی که می بینه پدرش برای انجام کارهاش دوباره ایرانو ترک می خواد کنه از فرصت استفاده می کنه و در یکی ازاین روزا ..وقتی که برای انجام ازمایش همراه بابک به بیمارستان می ره ، با پنهان شدن توی صندوق عقب ماشین یکی از پزشکان بیمارستان از دست بابک و خانواده عموش فرار می کنه …..بدون اینکه بدونه این ماشین قراره مسیر زندگیشو کلی تغییر بده ..