عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
قوانین بخش نقد و معرفی کتاب | 0 | 792 | baran |
یاداشت های تلخ نویس بچه های رمانی ها | 1 | 499 | baran |
قوانین انجمن | 0 | 374 | baran |
بازم ببخشید.با تشکر از همگی
بچه ها وب هنوز توی هکه اون که اومده پست گذاشته که وب
از هک در اومده من نیستم
انجمن رمانی ها :برای ورود کیلیک کنید
نویسنده های عزیز توی انجمن هم عضو بشید
لطفا نظرات اسپم در رابطه با رمانا نذارید...
جواب داده نمیشه ....و در صورت هرگونه
توهین یا بی احترامی(چه به نویسنده های وب
یا نویسنده ی رمان) تایید نمیشه و پاکش می شن...
نویسنده های عزیز اگه خواستید رمانی رو بذارید بگید که من به موضوعات اضافه کنم و دوستای گلم اگه دنبال رمان خاصی هستید از ctrl+f استفاده کنید!
چی بگیم؟ بگیم خواب بودیم و خواب بد دیدیم ؟
خر که نیست! بالشه! میفهمه..... !
نه بالش جان، دلم گرفته بود . . .
یکمشو نگه دار
بعد از اینکه زد تو پرت
برای نگه داشتن بغضت لازمت میشه
مــرا كه آفریدی
گارانتـی هم داشتم؟
دلـم دیگر كار نمیكند!!
"بهم گیر نده"
وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم…
شیشه ها را نمی شکنم…
غرورت را نمی شکنم…
دلت را نمی شکنم…
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است!
کسی که من بزرگش کردم...
برای همیشه کوچیکم کرد...
خوردنیهایی که اون عاشقش بود، از گلوت پایین نره.
مطمئن باش دست نياز به سوي تو كه هيچ به سوي خودم هم دراز نخواهم كرد....
شايد تنهايي هايم از تنهايي دق كنند...
مشامه ام تیز بود اما قدرت درک تورا نداشتم....
حالا که از اب و گل درامده ام و تورا حس می کنم،می درکم!
ای کاش ها در ذهنم حواله شده....
که "کاش" همان کودک ساده پندار همیشه بودم و تورا
هرگز نمی فهمیدم....
نام کتاب : دختری که من باشم
نویسنده : •● نیلوفر ۷۲●• کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۳٫۷۳ مگا بایت
تعداد صفحات : ۴۷۲
خلاصه داستان :
در یه شب زمستونی پسری در حالی که عصبانیه پای پیاده از خونه مادر و پدرش بیرون میزنه و به سمت خونه خودش میره نزدیک خونه که میرسه متوجه صدایی میشه میره ببینه چه خبره که با صحنه دعوا رو به رو میشه همون طور که به سمت طرفین دعوا می دوه حاضرین با دیدن اون پا به فرار میذارن و تنها یه نفر رو زمین افتاده پسر لاغر و نحیفی که چاقو خورده اونو به خونش میبره و اونجاس که میفهمه پسری که اورده خونش یه دختره……
نام کتاب : بمون کنارم
نویسنده : gisoye shab گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
داستان دریاره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به
گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می
کنه..
خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن..
ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه..و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش..
و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…
از قضا شمیم از پدر خونواده می خواد که بره سرکار..و با اصرار های فراون
از پدر ارمیا ،پدر ارمیا شرکتی رو برای شمیم در نظر میگیره که رئیس اون
شرکت کسی نیست جز ارمیا..و از اونجاست که زندگیه شمیم عوض میشه…….
دانلود ادامه ی مطلب
سلام به همه ی دوستای رمانی!!!!امیدوارم از وب و رمانا لذت ببرین!!منبع بیشتر رمانا از سایت نودوهشتیا،رمان خانه،رمان دوستان و.... هستش!!گفتم بدونین!!!راستی عکسای بعضی از شخصیتای رمانا اگه پیدا کردم براتون میذام!!!یه سری چیزا درباره ی رمانا بدونین برین قسمت اطلاع رسانی!!!!خوب دیگه برین سر وقت رمانا!!!!! درضمن کسایی که کپی میکنین بی زحمت با ذکر منبع باشه!!.. رمان هاي اين وبلاگ نوشته ي كاربران عزيز سايت نودوهـــشتيا است. وهمين جا از همشون تشكرميكنم.... به خاطر اينكه شما از ماخبر داشته باشيد بهتره همه ايميل منو داشته باشيد.... elahenaz567@yahoo.com حرف و گفته يا سوالي بود درخدمتم.... مدیریت :faeze(بارانــــ)