loading...
❤ رمــانـی ها ❤
بارانــــ بازدید : 316 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
من زنم. . .
وقتی خسته ام
وقتی کلافه ام
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم…
شیشه ها را نمی شکنم…
غرورت را نمی شکنم…
دلت را نمی شکنم…
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است!

بارانــــ بازدید : 266 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
به سلامتی اونایی که این روزاشون به تظاهر میگذره. تظاهر به بیتفاوتی، تظاهر به بیخیالی، به شادی، به اینکه چیزی مهم نیست . ولی فقط خودشون میدونن چقدر سخت میگذره .
بارانــــ بازدید : 214 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
وقتی میگی دیگه برای همیشه فراموشش کردم و هیچ احتیاجی بهش نداری و تمام بد و بیراه های دنیا رو نصیبش میکنی. دقیقا همون زمانیه که بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده!
بارانــــ بازدید : 226 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
کودک که بودم حس داشتم اما حساس نبودم...

مشامه ام تیز بود اما قدرت درک تورا نداشتم....


حالا که از اب و گل درامده ام و تورا حس می کنم،می درکم!

ای کاش ها در ذهنم حواله شده....

که "کاش" همان کودک ساده پندار همیشه بودم و تورا
هرگز نمی فهمیدم....
بارانــــ بازدید : 308 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (0)
رمان خیلی قشنگیه!!!نویسنده هم پور اصفهانیه!!!!خب دیگه از خوندنش لذت ببرید!!!!!و اما خلاصه: داستان در مورد دختری به اسم ترساست ... که توی کنکور موفق نمی شه و تصمیم می گیره برای ادامه تحصیل بره خارج از کشور ... ولی باباش رضایت نمی ده و ترسا برای راضی کردن باباش یه نقشه می کشه .....

پردیســـ بازدید : 340 شنبه 05 مرداد 1392 نظرات (0)


سلام دوستان من میخوام رمان عاشق اسیر از نیلا بزارم که واقعا کارای دختر خنده داره

رمان داستان دختری است به  اسم نازنین که بعد از سالها همراه پدرش به بهانه دیدار عمو و سال نو به ابران بر می گرده…پدرش که یکی از بزرگترین کارخونه دارهاست،  برای حفظ سرمایه و کارخونه اش تصمیم می گیره که دختر ش با برادرزاده اش بابک ازدواج کنه … نازنین که دختری سرزنده و شیطونه سعی می کنه زیر بار این خواسته نره. اما وقتی با تصمیم قاطع پدر مواجعه می شه، تصمیم می گیره هر طور شده تن به این ازدواج نده و زمانی که می بینه پدرش برای انجام کارهاش دوباره ایرانو ترک می خواد کنه از فرصت استفاده می کنه و در یکی ازاین روزا ..وقتی که برای انجام ازمایش همراه بابک به بیمارستان می ره ،  با پنهان شدن توی صندوق عقب ماشین یکی از پزشکان بیمارستان از دست بابک و خانواده عموش فرار می کنه …..بدون اینکه بدونه این ماشین قراره مسیر زندگیشو کلی تغییر بده ..

درباره ما
Profile Pic
سلام به همه ی دوستای رمانی!!!!امیدوارم از وب و رمانا لذت ببرین!!منبع بیشتر رمانا از سایت نودوهشتیا،رمان خانه،رمان دوستان و.... هستش!!گفتم بدونین!!!راستی عکسای بعضی از شخصیتای رمانا اگه پیدا کردم براتون میذام!!!یه سری چیزا درباره ی رمانا بدونین برین قسمت اطلاع رسانی!!!!خوب دیگه برین سر وقت رمانا!!!!! درضمن کسایی که کپی میکنین بی زحمت با ذکر منبع باشه!!.. رمان هاي اين وبلاگ نوشته ي كاربران عزيز سايت نودوهـــشتيا است. وهمين جا از همشون تشكرميكنم.... به خاطر اينكه شما از ماخبر داشته باشيد بهتره همه ايميل منو داشته باشيد.... elahenaz567@yahoo.com حرف و گفته يا سوالي بود درخدمتم.... مدیریت :faeze(بارانــــ)
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره این جا؟
    چرا نظر نمیدین؟؟
    دختری یا پسر؟؟
    سن خواننده های وب؟؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 47
  • کل نظرات : 34
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 79
  • آی پی امروز : 58
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 70
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 98
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 1,749
  • بازدید کلی : 165,059
  • کدهای اختصاصی
    Online User ماهان سورف